واقعیت مرموز و پر اسرار «روح»
واقعیت مرموز و پر اسرار «روح»
در این آیه شریفه، قرآن روى سخن را به پیامبر نموده و مىفرماید:
وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ
هان اى پیامبر! از تو درباره روح مىپرسند:
قُلِ الرُّوحُ مِنْ اَمْرِ رَبّى
بگو: روح، از فرمان پروردگار من است.
در مورد «روح» و تفسیر آیه شریفه دیدگاهها متفاوت است:
1 - به باور گروهى از جمله «ابن عباس» و «ابن مسعود»، منظور این است که، آنان از روح، که در پیکر انسان است پرسیدند، و پیامبر در پاسخ آنان به انتظار وحى نشست. این پرسشگران به باور «جبایى» و گروهى دیگر، از یهود بودند.
پیامبر بدان جهت در پاسخ آنان سکوت را برگزید و چیزى نفرمود، که در انتظار وحى بود. افزون بر آن سکوت را به صلاح آنان مىدید، چرا که مىدانست که آنان در اندیشه حقجویى و حقپویى نبوده، بلکه این پرسش را با هدف بهانهجویى و حقستیزى طرح کردند، از این رو اگر آن حضرت پاسخى هم مىداد بر عناد و کینه آنان افزون مىشد.
برخى در این مورد آوردهاند که یهودیان به کفرگرایان قریش گفتند: از محمد صلى الله علیه وآله در مورد «روح» بپرسید؛ که اگر به شما پاسخ داد پیامبر خدا نیست امّا اگر پاسخ نداد و به انتظار وحى نشست، پیامبر خداست، چراکه ما این نکته را از کتابهاى خود دریافت داشتهایم؛ از این رو خدا به پیامآورش فرمان داد که به پرسش آنان پاسخ ندهد و گشودن این معمّا را به خرد و اندیشه خودشان واگذارد.
2 - امّا به باور برخى آنان از پیامبر پرسیدند: اى محمد صلى الله علیه وآله! روح، پدیده است و پدیدار شده، یا قدیم و دیرین است؟
و آفریدگار هستى به پیامبرش پیام داد که: اى پیامبر! بگو: «روح»، آفریده پروردگار من است؛ که با این بیان پیامبر پرسش آنان را پاسخ گفت.
منظور از «روحِ» مورد پرسش
اینک جاى این پرسش است که منظور از این «روح» که پیامبر فرمود: «آفریده پروردگار من است» چیست؟
در این مورد سه نظر آمده است:
الف - از دیدگاه گروهى از جمله «ابن عباس»، منظور «روح» و «روان» انسان است.
ب - امّا از دیدگاه «حسن» و «قتاده» منظور جبرئیل یا فرشته دیگرى است که از شگفتانگیزترین آفریدههاى خدا و داراى هفتاد هزار چهره، و در هر چهره داراى هفتاد هزار زبان و با همه زبانهایش، هماره ستایشگر آفریدگار خویش است.
این موضوع در روایتى از امیر مؤمنان علیه السلام نیز رسیده است.
ج - و پارهاى برآنند که ممکن است منظور «مسیح» باشد، چراکه آن حضرت را نیز «روح» نامیدهاند.
3 - و از دیدگاه گروهى منظور از «روح»، قرآن است؛ و شرکگرایان از پیامبر مىپرسیدند که قرآن چگونه به وسیله فرشته وحى به او تلاوت و الهام مىگردد؟ و یا چگونه نظم و ترتیب و قالب و محتواى قرآن، با گفتار و اشعار آنان این قدر متفاوت، و چگونه سند رسالت و معجزه جاودانه اوست؟
خدا در آیه دیگرى از قرآن شریف، از این کتاب به روح تعبیر نموده و مىفرماید:
«و کذلک اوحینا الیک روحاً من امرنا»(75)
و همین گونه، روحى از امر خودمان به سوى تو وحى کردیم....
با این بیان در آیه مورد بحث به پیامبر فرمان مىرسد که در پاسخ پرسش آنان - که از «روح» مىپرسند - پاسخ دهد که: هان اى مردم! این قرآن از سوى پروردگار من است و او آن را بر من فرو فرستاده تا سند رسالت من باشد؛ آرى این قرآن سخن انسان نیست، و کسى نمىتواند همانند آن را بیاورد.
و بدینسان این پاسخ در برابر پرسش آنان است؛ و دیدگاه نخست نیز بیانگر این واقعیت است که روح حقیقتى است که خدا بر آن آگاه است و جز ذات پاک او کسى از این راز آگاه نیست.
حقیقت روح و دیدگاهها
در مورد ماهیت پراسرار و پیچیده روح و ویژگىهاى پر راز و رمز آن، دیدگاهها یکسان نیست:
به باور بیشتر دانشمندان کلام از جمله سید مرتضى، روح جسمى رقیق و ظریف و بسان هواست که در ساختمان بدن انسان و دیگر موجودات زنده وارد مىگردد.
«على بن عیسى» مىگوید: «روح»، جسمى هوایى است همانند حیوان که در کران تا کران آن حیات و زندگى در جریان است.
با این بیان هر حیوانى داراى روح و جسم است، امّا در پارهاى روح چیره است و در پارهاى دیگر جسم.
گروهى از دانشمندان نیز «روح» را «عرضى» شناختهاند و در تعریف آن تعبیرهاى گوناگونى دارند، براى نمونه:
مرحوم «مفید» در این مورد مىگوید: «روح» حیات و حقیقتى است که به هر کجا وارد شد، فرودگاه و جایگاه خود را در خور دانش و بینش، و شایسته اختیار و اقتدار مىسازد.
این دیدگاه را دانشمندان دیگرى، از جمله گروهى از «معتزله» پذیرفتهاند.
«السوارى» مىگوید: روح، واقعیتى مرموز و ناشناخته در قلب و دل انسان است.
«نظام» و «ابن اخشید» مىگویند: روح، حقیقت انسان است و زندگى انسان و تکالیف او در گرو آن و بر عهده آن است.
پارهاى از دانشمندان آوردهاند که خدا روح را از شش حقیقت پدید آورده است که عبارتند از:
1 - نور و روشنایى،
2 - عطرآگینى و خوشبویى،
3 - بقا و ماندگارى،
4 - دانش و بینش،
5 - برترى و تعالىجویى،
6 - حیات و زندگى.
بر این اساس است که تا آنگاه که روح در پیکر انسان است، بدن روشن و نورانى است؛ هم پدیدهها را مىبیند و هم نداها و دعوتها را مىشنود، و هم خوشبوست؛ امّا هنگامى که روح بدن را ترک مىکند، هم پیکر انسان بدبو مىگردد و هم رو به فرسودگى و متلاشى شدن مىگذارد، و همه نشانههاى حیات و بقا و زندگى را از دست مىدهد.
«روح»، حقیقتى است ظریف و لطیف و از عالم بالا، چراکه خدا در مورد شهیدان راه حق با اینکه پیکرشان در خاک است مىفرماید:
و لا تحسبنّ الذین قتلوا فی سبیل اللّه امواتاً بل احیاء عند ربّهم یرزقون(76)
و هرگز کسانى را که در راه خدا کشته شدهاند، مرده مپندار، بلکه زندهاند که نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند.
در ادامه آیه شریفه مىفرماید:
وَ ما اُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ اِلاَّ قَلیلاً.
و از دانش جز اندکى به شما ارزانى نشده است.
به باور پارهاى روى سخن در این فراز به پیامبر و همه انسانهاست، و روشنگرى مىکند که بهره شما از دانش و بینش، ناچیز است؛ چراکه هماره مجهولات انسان در برابر دانایى و آگاهىاش بسیار است، امّا دانش آفریدگار هستى بىکران و وصفناپذیر است و چیزى بر او پوشیده نمىماند.
به باور پارهاى دیگر، در اینجا روى سخن با همان یهودیانى است که در باره «روح» پرسش کردند.
به همین جهت آوردهاند که آنان گفتند: اى پیامبر! چگونه با اینکه تورات نزد ماست، دانش و شناخت ما اندک و ناچیز است؟
پیامبر، پاسخ داد: تورات و دیگر کتابها و نوشتهها، در برابر علم بىکران آفریدگار هستى ناچیز است.
در پنجمین آیه مورد بحث باز هم قرآن روى سخن را به پیامبر گرامى صلى الله علیه وآله نموده و مىفرماید:
وَ لَئِنْ شِئْنا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذى اَوْحَیْنا اِلَیْکَ
هان اى پیامبر! اگر بخواهیم همین قرآن پرشکوه را که به سوى تو وحى نمودهایم، برمىگیریم و از نزدت مىبریم. بدینسان آفریدگار هستى روشنگرى مىکند که او مىتواند آنچه را به پیامبرش ارزانى داشته است بازپس گیرد، امّا او رحمت و کرامت خود را به آن حضرت ارزانى داشته و آنچه مورد نیازش بوده، به او داده، و آنچه مورد نیازش نیست، از او دریغ داشته است، گرچه پارهاى جز این پندارند.
بنابراین اى پیامبر! به آن چه خدا برایت پسندیده است خشنود باش و با تلاش و اقتدار، به رساندن پیام او همت گمار.
ثُمَّ لا تَجِدُ لَکَ بِه عَلَیْنا وَکیلاً.
اگر ما قرآن را از تو بازگیریم، آنگاه خواهى دید که کسى را نخواهى یافت که در برابر ما از تو دفاع کند و قرآن را به تو بازگرداند.
از دیدگاه گروهى، منظور این است که: اگر ما بخواهیم این قرآن را از قلب تو و جامعهات برگیریم و اثرى از آن برجاى نگذاریم، کسى نخواهى یافت که آن را حفظ کند و به یادت آورد.
این دیدگاه از «ابو مسلم»، «حسن» و «اصم» روایت شدهاست، و اینان برآنند که از آیه شریفه چنین دریافت مىگردد که پرسش از «روح» در آیه پیش نیز، همان پرسش از قرآن است.
اِلاَّ رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ
امّا خدا در پرتو رحمت بىکران خود دانش گوناگونى به تو ارزانى داشت، و قرآن را بر گستره قلب تو نوشت و مردم با ایمان را به حفظ آن توفیق بخشید، و چیزهایى که مورد نیازت نبود به تو نیاموخت.
اِنَّ فَضْلَهُ کانَ عَلَیْکَ کَبیراً.
راستى که فزون بخشى و کرامت پروردگارت بر تو بزرگ و گران است، چراکه او تو را به رسالت برگزید و قرآن را به سوى تو وحى کرد، بنابراین او را سپاس گوى و از سپاسگزارىاش غفلت مکن.
«ابن عباس» مىگوید: منظور آیه این است که خدا تو را سالار و سرور فرزندان آدم قرار داد و به عنوان آخرین سفیر و پیامبر خویش برگزید و به تو جایگاهى بلند و مقامى ستوده و والا ارزانى داشت.
هماورد طلبى قرآن
اینک در مورد اعجاز قرآن مىفرماید:
قُلْ لَئِنْ اجْتَمَعَتِ الْاِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى اَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْانِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ
هان اى پیامبر! به شرکگرایان بگو: اگر همه آدمیان و پریان گرد آیند و یکدیگر را یارى کنند و نیرو و توان خود را روى هم گذارند تا کتابى - از نظر زیبایى قالب و محتوا، نظم و آهنگ دلربا، جاذبه و هماهنگى شگفتانگیز، و بدون ناهماهنگى و تناقض و نداشتن واژههاى سبک و بىمحتوا - بسان این قرآن پرشکوه را بیاورند، هرگز نخواهند توانست و همگى در این پیکار شکست خواهند خورد.
وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لَبَعْضٍ ظَهیراً.
به باور «ابن عباس» منظور این است که، اگرچه همان گونه که شعرپردازان در سرودن بندى از شعر، دیگرى را یارى مىکنند، آنان نیز به یارى یکدیگر برخیزند.
در این مورد آوردهاند که یکى از مغزهاى متفکّر شرک و بیداد در عصر رسالت، «نضر بن حارث» بود. او به دروغ به لاف و گزاف پرداخت که مىتواند کتابى بسان کتاب محمد صلى الله علیه وآله بیاورد، و درست آنگاه بود که قرآن با فرود این دعوت جهانى، همه را به هماورد فراخواند و بدین وسیله او را رسوا ساخت.
«ابو مسلم» مىگوید: این آیه نیز نشانگر آن است که پرسش شرکگرایان و یا یهود از «روح»، در حقیقت پرسش از قرآن و در مورد چگونگى دریافت آن بوده است، چرا که این آیه نیز ادامه پاسخ پیامبر به آن پرسش است.
جامعیت قرآن
در آخرین آیه مورد بحث در اشاره به یکى از ویژگىهاى قرآن شریف مىفرماید:
وَ لَقَدْ صَرَّفْنا لِلنّاسِ فى هذَا الْقُرْانِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ
و ما در این قرآن براى مردم از هر مثل و از هر نمونهاى از مفاهیم بلند و معارف پرمحتوا و گوناگون را به روشنى بیان کردیم؛ و هرآنچه مورد نیاز فرد و جامعه بود، در قالب دلیلهاى روشن و روشنگر، مثالهاى گویا، پندها و اندرزهاى دلنشین، هشدارهاى تکاندهنده و فرمانهاى راهگشا، احکام سازنده و مقررات زندگى، و هرآنچه براى دین و دنیاى آنان مورد نیاز است، همه را آوردیم تا آنان بیندیشند و درس گیرند و پند پذیرند.
فَابى اَکْثَرُ النّاسِ اِلاَّ کُفُوراً.
امّا با این وصف بیشتر مردم راه حقستیزى و انکار را در پیش گرفتند، و از این نسخه شفابخش بهره نبردند.
واژه «مثل» گاهى به مفهوم خود یک چیز، گاه به مفهوم وصف آن و گاهى هم به مفهوم مشابه آن آمده است.